نازنین جونمنازنین جونم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

نازنین جونم

همیشه بخند

       بخند ک لبخندت زندگی من است و ارامش دل حتی اگر لباس خونه ایی بر تن داشته باشی و موهای ژولیده ایی ک چندی پیش شانه کشیده شده و یا حتی چشمانی ک از فرط خواب پف کرده و کشیده شده همه ی اینها زیباترت میکند اما برای من خنده های از ته دلت موسیقی است برای قلب عاشق من پس بخند ک خنده هایت دنیای من است ... ...
2 مهر 1392

ویرانی دل

تو در خاطرم چ ولوله ایی ب پا کرده ایی دختر و من چ خوشحالم از اینهمه ولوله...   وقتی اذییت میکنی و لجبازی های این روزهایت را از سر میگیری و من خصمانه میگویم :   بس است نازنین زهرا    اخم نازت و عشوه ی طنازت و گفتن من با تو دیگه اَلم دوست ندالم   مرا ب اوج می رساند   مرا از میان آتش ب گلستان ابراهیم میرساند, من دیگر نمی سوزم ته نشین میشوم در کلامت   همه چیز یادم میرود و فقط لبخند میزنم   چ حس نابی است این ویرانی دل     ...
1 مهر 1392

مسافرت شمال شهریور 92

چهار شنبه ساعت ١بامدادبه سمت شمال حرکت کردیم  و ساعت نزدیک ٣صبح بود که به ویلامون رسیدم .    کل راه نازنین دختر خوبی و خوش خلقی بود .     بعد از جابجا شدن رفتیم دریا و نازنین     کلی آب بازی کرد . بر عکس چند تا بچه همسنش    که اونجا بودند و از آب میترسیدند ، نازنین خیلی  نمی ترسید ولی وقتی بابایی میبردش توی دریا میترسید و جیغ میزد و میپرید بغل بابا       بعد از اینکه از دریا آمدیم رفتیم داخل شهر کمی گشت  زدیم و بعد برای ناهار ...
1 مهر 1392